حمام كردن انيسا
صبح كه پاشدم مامان بهم لباس پوشوند و با بابايي رفتيم خونه مامان جون نمي دونستم مي خوان چيكار كنن يدفعه مامان اومد و همه لباساي كه پوشونده بودو در آورد آخه چرا پوشوندي پس. بعد من و برد يه جايي واي حموم بود اينا چيه ميريزين رو سرم ترسيده بودم ولي اصلا گريه نكردم بعد از اينكه از حموم اومدم بيرون خيلي خسته بودم ...
نویسنده :
فرزانه
8:12